تعقل علیه توهم
۴۰%

مطلب
محمدجواد روح، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی، دبیر تحریریه «انرژی امروز»
دو روز پس از آنکه پاتریک پویان برای امضای قرارداد تاریخی فاز ۱۱ پارسجنوبی به باشگاه کوشک وزارت نفت پای گذاشت؛ این عمارت میزبان برنامه دیگری بود. برنامهای که گرچه در آن هم شخص وزیر و چندتن از معاونان و مدیران ارشد نفت حضور داشتند؛ اما با ازدحام خبرنگاران و بازتابهای لحظهای در رسانهها همراه نبود. دلیل آن هم، مشخص بود: بیژن زنگنه، مدیران نفت و تعداد قابلتوجهی از فعالان رسانهای اینبار در کوشک جمع شده بودند تا تنها یک فیلم ببینند. اکران خصوصی مستندی که کارگردان و نویسنده ژورنالیست آن، عنوانی تیترمانند برایش انتخاب کرده بود: «نامههای یک جاسوس نفتی».
بهطور طبیعی، چنین برنامهای که دعوتی خصوصی بود و به جمعی خودمانی میمانست؛ از نظر اهمیت خبری و یا فنی و اقتصادی نهتنها با مراسم امضای قرارداد با که حتی با افتتاح یک پروژه کوچک نفت، گاز یا پتروشیمی قابلمقایسه نبود. اما در همین برنامه خصوصی و نسبتا خودمانی مطالبی طرح شد که در نگاهی کلان، باید برای آنها حتی از بزرگترین قراردادها و پروژهها هم اولویتی بیشتر قایل شد. در این مراسم، نه قرار بود روبانی چیده شود و نه کلنگی بر زمین خورد؛ حتی قرار نبود پاورپوینت یا سخنرانی علمی و فنی ارائه شود. فقط یک فیلم بود و بعد هم، صحبتی از سوی وزیر.
اما هم محتوای فیلم و هم صحبت وزیر حول محورهایی شکل میگرفت که آنها را در یک عبارت کوتاه باید «مسایل جامعه ایران» خواند. مسایلی که نه با زور قابل حل شدن است؛ نه با شعار و تبلیغات میتوان آنها را به حاشیه راند؛ نه میتوان راهحل آن را همچون حلالمسایل کنکوریها از میدان انقلاب خرید و نه حتی میتوان برای آنها دل به استخاره و استعجازه بست. مسایلی که بسیاری از آنها در جریان مناظرهها و مشاجرههای کلامی و مجازی و تبلیغاتی انتخابات اخیر ریاستجمهوری هم طرح شد؛ اما با گذشت دو ماه از انتخابات و روشن شدن گرایش و رویکرد مردم، ظاهرا روشن شده «رای اکثریت» و آزمون فیصلهبخش «صندوق رای» هم نمیتواند این مسایل، شکافها و اختلافها را رفع کند. مسایلی که از ذهنیترین موضوعات سیاسی و فلسفی (همچون مبنای مشروعیت حکومت) تا تفریحات روزمره فرهنگی و ورزشی (برپایی کنسرت و حضور زنان در ورزشگاه) را در برمیگیرد و حتی امنیتیترین رخدادهای کشور (حمله تروریستی به مجلس و حرم امام و واکنش موشکی علیه داعش) را هم بینصیب نمیگذارد. در این دامنه گسترده اختلافات و منازعات، طبعا موضوعی چون مهمترین قرارداد سرمایهگذاری خارجی کشور پس از دوران تحریم (بین شرکت ملی نفت ایران با کنسرسیوم توتال فرانسه، سیانپیسی چین و پتروپارس ایران) هم، از تعارض و تقابل مصون نخواهد ماند. سهل است، بسیاری از تحلیلگران و ناظران ریشه بسیاری از آن منازعات فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی را در چارچوب همین رقابت و دوگانگی در حوزه اقتصاد (بهویژه صنعت نفت و گاز) میبینند و همچنان با این گفته کارل مارکس همراهند که: «اقتصاد زیربناست».
اما در میان آنچه از آن بهعنوان «مسایل جامعه ایران» یاد میشود؛ شاید از همه کلیدیتر و مهمتر همان نکتهای باشد که در فیلم مهدی افشارنیک با کنایه و در سخنرانی زنگنه با صراحت آمد: «شکاف بین تعقل و توهم». شکافی که واژگان آن، نه در مقام توهین و تضعیف جریان یا نیروی رقیب که در مقام توصیف و تبیین مسالهای واقعی و مبتلابه جامعه ایران بهکار رفته است. «تعقل» و «توهم» دوگانهای است که در هر لحظه، در هر تصمیم و در هر رویداد؛ هر فرد، هر جامعه و هر حکومت با آن درگیر است. «تعقل» - چنانکه زنگنه بهصراحت در سخنرانی خود در این مراسم گفت- کاری است دشوار و به تعبیر دقیقتر: خطیر. «تعقل» بالا رفتن از دامنه کوه را میماند که جز با حرکتی گامبهگام، جز با محکمکردن جای پا، جز با دیدن سختیها و تیزیهای راه و جز با انبانی تجربه اندوخته از راههای رفته میسور نیست. در مقابل، «توهم» با رویاپردازی و خواب قرین است؛ بیزحمت، بیدقت، بیملاحظه و بیتجربه. کافی است چشم را بست و واقعیت را ندید و دهان را گشود و ادعاهای بزرگ کرد.
«تعقل» و «توهم» الزاما مبتنی بر تقسیمبندیهای سیاسی و فکری و یا پایگاه اجتماعی و حتی علمی افراد و جریانات جامعه هم نیست. گاه ممکن است افرادی از طبقات پایین، نابرخوردار و یا با سطح پایین سواد و منزلت اجتماعی مواضع و تصمیماتی را بگیرند که در چارچوب واقعیتهایی که آنها با آن درگیر هستند؛ کاملا مبتنی بر «تعقل» باشد و متقابلا، خواص، مدیران و تحصیلکردگان جامعه تصمیمی را اتخاذ کنند که مبنایی جز «توهم» نمیتوان برای آن سراغ گرفت.
نمونه بارز «تعقل» عوام و «توهم» خواص (نخبگان) در سالهای اخیر را میتوان در موضوع پرداخت یارانههای نقدی دید. دولت روحانی در ابتدای کار خود، موضوع پرداخت یارانههای نقدی را که سیاستی خانمانبرانداز و مهمترین برنامه پوپولیستی دولت احمدینژاد بهشمار میرفت؛ در قالبی رفراندومگونه به اختیار مردم وانهاد تا هرکس تمایل دارد برای دریافت یارانه ثبتنام کند. البته، کل مسئولان دولتی و حتی بسیاری از مخالفان سیاسی، صداوسیما، مراجع تقلید، دانشگاهیان و مطبوعات در تریبونها، مصاحبهها و مقالات مختلف و متعدد به تبیین و تحلیل پیامدهای پرداخت یارانه نقدی پرداختند و از مردم خواستند اگر به یارانهها نیازی ندارند؛ از ثبتنام خودداری کنند. در یک کلمه، میتوان این سیاست و تبلیغات متکی بر آن را مبتنی بر «توهم» دانست. چرا؟ چون یک نگاه واقعبینانه (هرچند سطحی) و رویکردی جامعهشناسانه (هرچند محدود) کافی بود تا پیشاپیش، نتیجه این فراخوان «ثبتنام نکردن در ثبتنام» را روشن سازد. موضع و سیاست دولت در این مورد مبتنی بر «توهم» بود؛ چون نمیدانست مردم بر مبنای «تعقل» خود تصمیم میگیرند و عقلانیت مردم هم (مخصوصا در مواردی که مستقیما با مسایل مالی درگیر است)، کاملا مبتنی بر «عقلانیت ابزاری» است که در آن، بازیگران به نتیجه انتخاب خود میاندیشند و با تحلیل هزینه- فایده به تصمیمگیری میپردازند. هزینه-فایدهای که بسیار بیشتر از آنکه متاثر از پارامترهایی انتزاعی از قبیل «منافع ملی» یا «محدودیت منابع کشور» باشد؛ پارامترهایی عینی همچون «منفعت شخصی» و «افزودن منابع خانواده» در آن موثر است. در اینجا، نقد جامعه و تودهها که «چرا منافع ملی را در تصمیم خود دخالت ندادید؟»، همانقدر مبتنی بر «توهم» است که تصمیم دولت در آزاد گذاشتن ثبتنام و انتظار از افراد برای گذشتن از منافع (هرچند محدود و کوچک) خویش!
تاریخ صنعت نفت ایران هم، از دوگانه «توهم» و «تعقل» بینصیب نیست. نوع نگاهی که به ذخایر نفت و گاز کشور وجود دارد و نهتنها مردم عادی که بسیاری از سیاستمداران پوپولیست آن را بهمثابه درآمدی نامحدود مینگرند که با اتکا به آن، نهتنها میتوان کشور را بهسادگی اداره کرد، که میتوان داعیه مدیریت جهان را داشت و علم نزاع و تقابل و استقلال و استغنا برافراشت. گفتههای سربسته زنگنه در مراسم اکران خصوصی فیلم «نامههای یک جاسوس نفتی» اشاراتی به همین تفاوت نگاه در میان نخبگان و سیاستمداران بنام دیروز و امروز ایران داشت.
زنگنه در جملهای در توجیه سخن نگفتن خود، همه سخنهای ناگفته را گفت: «مباحث بسیاری درباره تاریخ نفت دارم که بازگو کنم اما نمیتوانم چیزی بنویسم و یا بگویم، به این خاطر که اکنون همهچیز زنده است، و افراد هستند و برای گفتن حرفهایم باید آنقدر مراقبت کنم که تقریبا باید سکوت کنم!» او در ادامه به نامهایی بزرگ و تاریخساز از جمله احمد قوام، محمد مصدق، محمدرضا پهلوی و کشورهایی چون انگلستان و شوروی سابق اشاره کرد. نامهایی که تکمله «صحبتهای بسیاری دارم» و نگفتن آنها، نشان داد وزیر نفت امروز ایران تفکراتی متمایز با نگاههای معمول به بازیگران شاخص صنعت نفت ایران دارد. آنچه با گفتن جمله کلیدی «بهترین قرارداد عالم امتیازی است که میدانی را به شرکتی برای درازمدت و مالکیت میدان را برای ۴۰، ۵۰ سال بدهیم»؛ تکمیل شد و این ذهنیت را شکل داد که زنگنه نه در مقام نقد تکنیکی یا تاکتیکی سیاستهای شکلگرفته در جریان ملی شدن نفت، که در موضع انتقادی راهبردی در قبال آن است. انتقادی که البته، طرح و تبیین دقیق آن، نه کار وزیر نفت است و نه مصلحت سیاسی و حقوقی به او چنین اجازهای را میدهد. در واقع، زنگنه خود میداند که تبیین موضعاش در قبال تاریخ نفت و سیاستهای پیشرو، گرچه نقدی مبتنی بر «تعقل» است؛ اما بیان آن و تصور آنکه بتوان آن را پیش برد، جز «توهم» نیست. چنین بود که خود اجرای بحث «قرارداد مبتنی بر امتیاز» را چنین رد کرد: «به دلایل سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم. چیزی که نمیتوان از لجاظ اجتماعی و فرهنگی به آن عمل کرد، نباید برای آن تلاش بیهوده کنیم؛ چون نمیتوانیم. گرچه ممکن است به طور مثال ۴۰ سال دیگر بپذیرند».
مرز «تعقل» و «توهم» دقیقا همینجاست. زنگنه سراغ «کاری که نمیتوانیم انجام دهیم»؛ نمیرود و نهتنها در عمل، که در سطح نظر و سخن هم آن را منتفی میسازد. گرچه «اعتقاد» دارد و بررسیهای تاریخی و تجربههای عملیاش در بیش از سهدهه مدیریت عالی اجرایی و سه دوره وزارت نفت، او را به این نتیجه رسانده که از نگاه منطقی، «امتیاز بهترین قرارداد عالم است». اما چون میداند این اعتقاد، فرسنگها با واقعیت فاصله دارد؛ آن را کنار میگذارد. اما آیا منتقدان زنگنه و مدعیان اجرای پروژههای بزرگ نفت و گاز هم، این نوع «تعقل» را دارند؟ آیا نهادها و شرکتهایی که واقعیت فقدان منابع مالی در کشور برای سرمایهگذاری بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلاری در صنعت نفت را انکار میکنند و با شعار «ما میتوانیم» و تفسیر یکجانبهگرایانه از «اقتصاد مقاومتی» ورود شرکتهایی چون توتال را زیر سوال میبرند، جز بر مبنای «توهم» سخن میگویند؟ آیا جریانهایی که سیاستها و عملکردهای آنها در حوزه دیپلماسی، تحریمهای بیسابقه هستهای را متوجه کشور ساخت و اینک با این استدلال که «در صورت بازگشت تحریمها، توتال دوباره خواهد رفت»؛ پارامتری بهعنوان «تعقل» در سیاستخارجی و ضرورت تعامل و همکاری با جهان را در ذهنیت خویش سراغ دارند؟ اگر واقعا چنین است؛ چرا به گفته رییسجمهور نمایشهایی را شکل میدهند و کمر به قتل برجام میبندند؟
البته، در اینجا میتوان از منظری دیگر هم سخن گفت و آن اینکه، نگاهی پلورالیستی به بحث داشت و به جای «عقلانیت» از «عقلانیتها» سخن گفت! در این صورت، البته میتوان گونهای از «عقلانیت» را هم تعریف و تصور کرد که عاقلانه باور و اعتقاد دارد توان رقابت با شرکتهای صاحب سرمایه و تکنولوژی را ندارد. اما بهجای آنکه این واقعیت را بپذیرد و خود را در سطحی فروتر تعریف کند؛ با «عقلانیت» خاص خود، میکوشد کل بازی را تغییر دهد. یعنی، ابتدا در عرصه سیاستخارجی چنان رویکردهایی را اتخاذ میکند که حاصل آن، هراس سرمایهگذاران از تحریم دوباره ایران باشد. سپس، در تحرکات میدانی، تلویزیونی و تریبونی فضایی چنان تنشآلود از مناسبات حاکم بر سیاست داخلی و حتی حوزههای اجتماعی و فرهنگی تصویر میکند که نهتنها سرمایهگذار خارجی و حتی ایرانیان خارج از کشور که حتی بخش خصوصی داخلی هم از ورود به پروژههای کلان خودداری میکند. در مرحله بعد، خود را بهعنوان «تنها گزینه ممکن» و ناجی کشور در برابر «دشمنان بیگانه» و «داخلیهای مرعوب» معرفی میکند و در نتیجه، پروژههایی که در رقابتی طبیعی و برابر شانسی برای آن نداشت؛ در اختیار میگیرد. این، الگوی «عقلانیت» چنین مدعیانی است. البته، در این الگوی «تعقل» همچنان، جای پای یک «توهم» پیداست. این «توهم»، مبتنی بر این تصور است که هنوز کشور در روزگار رویایی و سالهای طلایی نفت ۱۰۰ تا ۱۵۰ دلاری است که در آن، دولت به سهولت میتوانست هر پروژهای را به هر قیمتی و در هر زمانی و بدون هیچ نظارت فائقهای به شرکت یا نهادهای مدعی «ما میتوانیم» بسپارد و سپس، در مقام رییسجمهور یا وزیر با افتتاحهای چندباره پروژهای نیمهکاره عکسهای یادگاری گرفت!
برجام و در ادامه آن، قراردادهای جدید نفتی بیش و پیش از آنکه سد تحریمهای بینالمللی را شکسته باشد؛ نماد بارز شکستن این توهمها و تصورهای دور از تعقل در داخل کشور است. امروز، منابع کشور چنان محدود و گزینههای پیشرو چنان معدود است که لافزنترین سخنرانان هم چون بر مصدر امر قرار گیرند؛ چارهای جز پذیرش واقعیت و گذار از «توهم» به «تعقل» ندارند. گذاری که اهمیت آن، از سفر مدیرعامل غول نفتی فرانسوی به تهران و حتی مذاکرات هستهای با وزیرخارجه آمریکا بیشتر است؛ چراکه این رخدادهای تاریخی، میوه درخت «تعقل» نوپدید در جامعه ایران است. درختی که انتخاب حسن روحانی در ۱۳۹۲ نماد جوانه زدن آن بود و انتخاب دوباره او در ۱۳۹۶، ریشه دواندن و تناور شدن آن را بروز داد. برجام محمدجواد ظریف و آیپیسی بیژن زنگنه، تنها میوههایی از این درخت هستند که تلاش برای انداختن آن، جز به قیمت برافتادن کل مناسبات ایران (نهتنها دولت روحانی)، توهمی بیش نیست...